صغری : ای آکله شتری بگیری قربون، کاش اون روزی که به تو بله می خواستم بگم خدا از رو زمین وَرَم می داشت ، آقام گفت این هیچی نداره ها باورم نشد
.
قربون :آقات نگفت من کارم چی بود روز اولی ؟
.
صغری : چرا گفت،گفت دمب خرو بالا می گیری
.
قربون : بهتر از من نیومد و نمیومد سراغت
.
صغری : ببند چاله خر کشیو ، نخیر،اشرف سادات داشت به طلعت می گفت خدا به دور ،دومادو نیگا ، شبیه انتره ، منم اومدم حرفشو مهر و موم کنم همون آن که گفتم بله ، بخت بدم با بله ی عقدم یکی شد
.
قربون : حوصله اش نیست باهات یکی به دو کنم ، صغری دیگه مثل اون قدیما دست و پام نمیکشه کار کنم ، جونم بالا میاد ، دهنم گَس میشه ، چشام دو دو میزنه ، البت الان هم روده کوچیکه داره روده بزرگه رو می خوره چی داریم تو این خراب شده بریزم تو این
خندق بلا ؟
-برگرفته از متن نمایشنامه
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.